زمستان در روزهاي اخير با كالسكه بلورين خود از بسياري شهرهاي كشور گذر كرد و گوهرهاي سپيد چندگوش خود را مشت مشت، سبد سبد يا خروار خروار بر دشت و دمن ريخت.
با اين تردستي طبيعت، قامت بلند كاجهاي سرسبز، بام خانههاو مدرسهها و چترهاي رنگين يا سر و روي عابران پياده و خودروهاي در حال گذراز خيابانها سپيدپوش شد.
برخي هنگام بارش برف در كنار بخاريها و شومينههاي گرم با استكاني چاي يا قهوه به پشتي صندلي تكيه دادند و از تماشاي پرريزي مرغان سپيد آسماني لذت بردند.
بعضي نيز پارو به دست، لرزان اما شادمان از اين شغل موقتي برف آورده در كوي و برزن فرياد برآوردند كه: "برف پارو ميكنيم".
مردم شهرهاي خشك و كمآبي كه به ندرت اين وديعه آسماني را ميبينند از بارش آن كه نويدبخش سالي پربارتر بود شادمان شدند.
اما آنهايي كه در شهرهاي شمالي با قطع گاز و سرماي زمهرير دست و پنجه نرم كردند، با تماشاي دانههاي برف بيشتر به خود لرزيدند.
برف براي گوينده جوان راديو كه با شادي از بارش برف سخن ميگويد زيباست اما براي پيرمرد كارگري كه سرفهكنان در سوز و سرما عازم رفتن برسر كار ساختمانياش است چطور ؟
آري برف براي من كه در اين اتاق گرم و راحت مشغول نوشتن اين صطوز هستم بس زيباست اما براي آن سربازي كه زير بارش برف، لب مرز نگهباني ميدهد چطور؟
ميدانم اين برف زيبا كه آرام، آرام بر سر و روي آن زوج جوان مينشيند برايشان زيباست، اما نميدانم براي اين پيرزن تنهايي كه لنگ لنگان براي خريد قرصي نان ميرود چه لطفي دارد؟
برفي كه بر آن بام فرسوده ميريزد، براي آن پدري كه توان تعمير آن را ندارد و نگران فروريختن سقف خانه برسر خانوادهاش است با آن كه با دوستانش برنامه اسكي فردا را ميگذارد معنايي يكسان ندارد.
برف سپيدي كه رقصان از آسمان فرو ميريزد در چشم كشاورزي كه ميداند بهار برداشت بهتري دارد زيباست اما براي اين ماهيگير پير كه از ابتداي فصل صيد، ماهي چنداني به تورش نيفتاده چطور ؟
اما برف براي كودكان اعم از آنهايي كه تن پوشهاو پاپوشهاي گرم رنگارنگ دارند يا آنان كه تنپوشي مندرس و پاپوشي كهنه دارند به يك اندازه زيبا و شاديبخش است.
كودكان، اعم از دارا و ندار از برف بازي و ساخت آدم برفي لذت ميبرند.
برف زيباست و نعمتي بزرگ براي همگان، آنگاه كه زير تابش مهر آب ميشود و سرچشمهها را پر آب ميكند.
پسرك چوپان گلهاش را لب رودخانه از فرزندان متولد شده از اين دانههاي سپيد سيراب ميسازد و مرد تاجر نيز استخر خانهاش را با قطرات زاييده از اين برف پر آب ميكند و زمين چه پست و چه بلند از آن سبز و بارور ميشود.
دانههاي برف زيباست اگر دستي زنبيل پيرزن را بگيرد و او را تا خانه همراهي كند.
زيباست اگر سوارهاي ، پيادهاي را دريابد.
اگر دستي به مهر، دست مرد تنگدست خانواده را بگيرد و بام خانهاش را امن و دلش را آسوده سازد.
برف بس زيباست اگر فرزندان همسايه نيز تنپوشهاي گرم و زيبا به تن كنند.
آري ميتوان برف را با گرماي مهر، براي همه زيبا ساخت